شعر -عکس کاریکاتور
84/12/10 :: 9:35 عصر
84/12/9 :: 9:7 عصر
یادمه نشسته بودیم زیر شاخه های عریون رو تن سرد یه نیمکت اخر همین خیابون
گفتی ما دنیای هم رو نمی خونیم نمی دونیم اینه که یه لحظه حتی واسه ی هم نمیمونیم
فاصله واسه من وتو دوری دست ونفس نیست صحبت هم خونه بودن حتی کنج یه قفس نیست
حرف تو بهونه ای شد واسه هم گریه شدن با چشم ناباور خیسم بغض تو سینه ی ابرا
اولین قطره ی اشک و اولین قطره ی بارون یه طراوت غم انگیز داد به چشمای خیابون
رفتی و منو سپردی به شبای تلخ تکرار تکرار یه بغض کهنه مونده تو گلوی گیتار
84/12/8 :: 9:20 عصر
زندگی را دوست داشت ولی آنرا نشناخت
مهربون بود ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد
در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد
و خلاصه بنویسید
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن
84/12/8 :: 9:6 عصر
«من عاشق تو هستم»
«من عاشق تو هستم»
«من عاشق تو هستم»
صدها سال بعد:
شاید به یاد نمی آوری
که برای نخستین بار
در کدامین لحظه
به فریاد گفتم «من عاشق تو هستم»
دیگر نیازی نیست
به یاد آوری
دیگر گذشته است
دیگر بسی گذشته است
اما قبولم کن
به گونه ی عاشقی که به جز عشق هیچ چیز ندارد
و باورم کن
همچون گیاهی از عشق
روییدنی از عشق
بودن از عشق
و پناهم بده
ای محبوب.
«نمی دونم این شعر فوق العاده مال کیه،اما حتمان یادم میاد!»
84/12/4 :: 12:46 عصر
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
4022
5
0
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::